آنکه به بیماری کلی مبتلی است. خوره ناک. جذامی. (فرهنگ فارسی معین). خوره ای. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون مرد کلی ناک را پاک کرد؟ (ترجمه دیاتسارون ص 50). و رجوع به کلی (بیماری) شود
آنکه به بیماری کلی مبتلی است. خوره ناک. جذامی. (فرهنگ فارسی معین). خوره ای. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون مرد کلی ناک را پاک کرد؟ (ترجمه دیاتسارون ص 50). و رجوع به کُلی (بیماری) شود
در طبرستان حاصل شود و کیفیت تکون وی آن است که به لب های طغارهای شراب جمع شود شبیه نمک و در قعر قرابه ها بنشیند و مقدار دو استار از وی اسهال صفراوی آورد و اگر صفرا نباشد تا بدفع او مشغول شود در معده هضم شود مضرتی نرساند و در لون او سرخی دیدم شبیه به سرخی که در دردی شراب بود و گویند که چون شراب غوره را در شیشه ها کنند بتدریج در قعر آن می نمک بنشیند. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی). میمنک. رجوع به میمنک شود
در طبرستان حاصل شود و کیفیت تکون وی آن است که به لب های طغارهای شراب جمع شود شبیه نمک و در قعر قرابه ها بنشیند و مقدار دو استار از وی اسهال صفراوی آورد و اگر صفرا نباشد تا بدفع او مشغول شود در معده هضم شود مضرتی نرساند و در لون او سرخی دیدم شبیه به سرخی که در دردی شراب بود و گویند که چون شراب غوره را در شیشه ها کنند بتدریج در قعر آن می نمک بنشیند. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی). میمنک. رجوع به میمنک شود